ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل عباس
عباس
42 ساله از فلاورجان
تصویر پروفایل افشین
افشین
35 ساله از شیراز
تصویر پروفایل نگار
نگار
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل لینا
لینا
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل شاهرخ
شاهرخ
26 ساله از کرج
تصویر پروفایل سهیلا
سهیلا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل هستی
هستی
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل سحر
سحر
35 ساله از تهران

ازدواج خارجی

خارجی اور رافضی چند تا رمان خوب از بچه ها پرسیدم و دانلودشون کردم. اون شب هم با همین چیزا سر شد. فرداشم رفتیم شهرمون خونه خارجی بمرانی.

ازدواج خارجی - ازدواج


تصویر ازدواج خارجی

از سر کنجکاوی دلم می خواست ببینمش.. . قیافه و رفتارشو.. . مامان: - خارجی شوهرش خییییلی آشنا بود محدثه.. . انگار دیده بودمش قبال.. . به چشمم خیلی آشنا اومد.. .: - البد تو ساختمون دیدیش دیگه.. . خارجی به فارسی فکر می کنم قد بلند باشه با موهای جو گندمی.. . یکم چاق باشه.. . خارجی بلند.. . شایدم چشم رنگی. مامان: - نه اشتباه گفتی.. . قد بلند بود ولی موهاش جو گندمی نبود سیاه بود.. . ته ریش داشت.. . خارجی اور رافضی بود.. . نه چاق نه الغر.. .: - چشم رنگیم نیس ؟.. . خارجی کا معنی دقت نکردم.. . ولی فک کنم چشماش سیاه بود اونطور که خاطرمه.. . صداشم خیلی خوب بود محدثه.. .: - خارجی به فارسی.. .. به خارجی به انگلیسی بگم ؟.. . باز هم خندیدیم. به شوخی گفت.

خارجی حاال فعال بذار فردا مسافرتمونو بریم.. . بعد بگو.. . میترسم کنسل شه.. . شایدم واقعا خوب میشد و حال و هوام عوض می شد. رفتم سراغ لپ تاپم و یکم سایتای روانشناسی رو گشتم. نمی خواستم اینقدر ضعیف باشم. یکم مطلب خوندم.. . خارجی کا معنی خوندم.. . و یهو مغزم یه جرقه زد.. . رمان! . . .

رفتیم شهرمون خونه خارجی بمرانی.

خارجی اور رافضی چند تا رمان خوب از بچه ها پرسیدم و دانلودشون کردم. اون شب هم با همین چیزا سر شد. فرداشم رفتیم شهرمون خونه خارجی بمرانی. بچه ها و دخترای فامیل بودن. گفتیم و خندیدم. یکم غم و غصه فراموشم شد.

چون دیگه مهمون بودیم و از شهر غریب اومده بودیم، بیشتر از قبل تحویلمون میگرفتن و هر کدوم سعی داشتن شام رو مهمون اونا باشیم، ولی بحث به جایی نمی رسید.. . چون هیچ کدوم نمی خواستن نتیجه رو واگذار کنن) : و مُصِر بودن بریم خونه اونا.. . آخر سر برای جلوگیری از درگیری پیشنهاد داده شد که خارجی به فارسی رو بیرون شهر کنار آب صرف کنیم و مورد پسند قرار گرفت. تا شب استراحت کردیم و بعدش راه افتادیم. مدام با دخترا و حرف زدن باهاشون از هر دری خارجی به انگلیسی مشغول می کردم. بعد خارجی کا معنی بود که باز هم یه شب مزخرف دیگه یقه ام رو گرفت. نور ماه همه جا رو به زیبایی روشن کرده بود و منظره ی فوق العاده ای بود صدای آب و تاللو نور ماه.. . خارجیت رو وادار به سکوت کرده بود این صحنه ها.. . همه جفت جفت پا می شدن و می رفتن.. . بعضی قدم می زدن.. . بعضی سوار قایق می شدن و خالصه هر جفت یه جور خلوت کرده بودن.. .

چون دخترای خارجی هم همه متاهل بودن

حتی پدر و خارجی بمرانی خودم.. . من مونده بودم.. . تنها.. .. چون دخترای خارجی هم همه متاهل بودن.. . نشستم کنار آب و زل زدم به انعکاس ماه توی آب.. . خارجی به انگلیسی چین چین بود و همش تکون می خورد.. . پائین می اومد و بر می گشت سر جاش.. . و اشک های من.. . پائین می اومدن و لی دیگه نمی تونستن برگردن سر جاشون.. . روز جمعه به اندازه کافی دلگیر بود.. . حاال چیزایی دیگه ای هم بودن و شدت می بخشیدن این دلگیری رو.. .گناه بود.. . به گناه بود که اینطور من رو می سوزوندن و مراعات نمی کردن.. . همون شب تصمیم گرفتم که خودم رو مشغول کنم. باید می رفتم پیش خارجیت. اونم متاهل بود ولی نمی دونم چرا دلم نمی خواست ازش دور بشم. می خواستم باهاش بیشتر و بیشتر حرف بزنم.. . صبح زود برگشتیم خارجی به انگلیسی. بعد اینکه تو خونه دوش گرفتم، رفتم پیش عاطفه.

مطالب مشابه