چطور عکسشو زدین به دیوار ؟... اونم تو ازدواج دانشجویی ؟... بیشتر خندید و من بیشتر تعجب کردم. از اینکه عکسی به این بزرگی، از یه شخصیت معروف رو دیوار خونه کسی باشه... اونم اینقدر جلوی چشم!!! عاطفه - آخه من و شوهرم هردومون عااااشششقشیممم.. . مخصوصا من.. . هر دومون زدیم زیر خنده. - جرئت داری اینو جلو شوهرت بگو.. . خندید و برام میوه گذاشت توی پیش دستی و گذاشت مقابلم. یکیشو برداشتم. - جدی میگم.. . شوهرت ناراحت نمیشه که این عکس این جاست ؟.. . باز خندید. ازدواج دانشجویی نه.. . چرا ناراحت شه ؟.. . شونه باال انداختم. چه با نمک!!!! به تیپ شوهر مذهبیش نمی خوره اینطور باشه!! شایدم مذهبی نیست ازدواج دانشجویی ۱۴۰۱! - راستی.. . این جا اذیت نمی شی ؟.. . دور از خانواده.. . از این شهر ؟
ازدواج دانشجویی مشهد راستش سال اولی که اومدم
ازدواج دانشجویی مشهد راستش سال اولی که اومدم اینجا نه.. . بهت که گفتم از عروسی پا شدیم اومدیم تهران ؟.. . سرمو به نشونه تائید تکون دادم. ازدواج دانشجویی سال اول اصال بیرون نمی رفتم چون قرار نبود ازدواج دانشجویی ۱۴۰۱ بمونم اینجا.. . فقط دانشگاه می رفتم.. . دانشگاه تهران می خوندم.. . بعدشم خب یه سری مسائل دیگه هم بود که وقت نمی کردم اذیت شم.. . و خندید. ازدواج دانشجویی مشهد سال دوم زندگیمم چون دیگه باید می شناختم شهر رو.. . یکم شلوغی و هوا و این جور مسائل اذیتم می کرد.. . ولی االن بازم نه.. . عادت کردم.. . - چرا قرار نبود بمونین ؟.. .
ازدواج دانشجویی ۱۴۰۲ من قرار بود برم شهرم.. . شوهرم بره سر خونه زندگیش.. . بلند خندید. عاطفه - حاال من تو همین مدت کوتاه فکر می کنم که ما چقدر شبیه همیم.. . برات که قصمو تعریف کنم می بینی که اونقدرام عجیب غریب نیستم.. . دنیا عجیب غریبه.. . با خودم گفتم شاید نمی خواد از زندگیش چیزی بهم بگه. به همین دلیل سوالی نکردم. - کار که نداشتی ؟.. . من مزاحمت شدم ؟.. . ازدواج دانشجویی ۱۴۰۲ نه این چه حرفیه آخه.. . از بیکاری می خواستم کیک فنجونی درست کنم.. . یکم بشینیم بعد با هم میریم سراغش.. . - چه خوب.. . میوه ام قطعه قطعه کردم و گذاشتم تو دهنم. - خواهر برادر داری ؟.. . ازدواج دانشجویی مشهد یه خواهر.. . یکم مکث کرد و حرفشو تصحیح کرد. ازدواج دانشجویی البته سه تا خواهر دارم.. . لبخندی زد و ادامه داد. عاطفه - راستش دوتا دختر دایی دارم.. . شیده و شیدا.. . دقیقن مثل خواهریم با هم.. . یه تیکه از میوه اش رو خورد. ازدواج دانشجویی چیست شیده بزرگتره و االن چند ماهه که نامزد کرده.. . شیدا ازم کوچکتره.. . آتنا هم راهنماییه.. .
ازدواج دانشجویی ۱۴۰۲ وای محدثه نمی دونی
در جوابش فقط به یه لبخند اکتفا کردم. ازدواج دانشجویی ۱۴۰۲ وای محدثه نمی دونی چقدر دلم براشون تنگ شده.. . چندین ماهه یه ثانیه هم ندیدمشون.. . چشماش پر شد. - عزیزم.. . یعنی هیچ دوست و آشنایی ندارین اینجا ؟.. . ازدواج دانشجویی دانشگاه تهران دوستای همسرم هستن.. . پسر داییم با خانوادش هم اینجان.. . منتها ازدواج دانشجویی چیست رفتن سفر.. . سفرشونم چند ماهه اس و حسابی دارم می پوسم.. . بشقابشو گذاشت روی میز. ازدواج دانشجویی مشهد پاشو بریم کیکمون رو درست کنیم.. . بلند شدم و با هم رفتیم آشپزخونه. - عیبی نداره.. . عوضش آقاتون هست.. . وجودش همه تنهاییاتو پر می کنه.. . مواد کیک رو دونه دونه می آورد و میذاشت روی میز غذاخوری تا دم دستش باشه.