انگار بیشتر با غذاش بازی کرده، تا که بخواد بخوره. لبم رو گزیدم. آروم زمزمه کردم.: - کاش الکیم که شده یه چیزی می خوردم باهاش... برگه بهترین عکس پروفایل دخترونه گذاشتم تو اتاق و رفتم کنار بهترین عکس. دستش رو کشیدم.: - بیا بریم یه چیزی نشونت بدم... بالفاصله با لبخند بلند شد. بردمش توی بالکن و گلدون های مصنوعی که واسه بهترین عکس های پروفایل درست کرده بودم رو نشونش دادم. نشست روی پاهاش و با دقت نگاهشون کرد. خندید. محمد: - عالیه... خیلی قشنگن عاطفه... من هم کنارش نشستم رو پام.: - خواهش می شود... بهترین عکس پروفایل دخترونه چرا گذاشتی تو بالکن ؟... آفتاب بگیرن ؟... خندیدم. بهترین عکس آب که بهشون ندادی ؟... زدیم زیر خنده. بلند شدم و رفتم سراغ گلدونای واقعیم. مقابلشون نشستم رو زمین و نازشون کردم. عین بچه ها قربون صدقشون می رفتم. بهترین عکس صداش در نمی اومد. سردم بود.
بارون، عطر نفسهات _ هاوین امیریان: - بریم تو ؟... نشسته بود روی زمین. به طرف من و پاهاشو بغل کرده بود.
بهترین عکس پروفایل دخترونه فردا صبح می بریمشون
باز هم چهره اش تو هم رفته بود... دستشو گرفتم. بهترین عکس پروفایل دخترونه فردا صبح می بریمشون موسسه... : - مگه صبح سر کار نمیری ؟... لبخند تلخی زد. محمد: - فردا جمعه اس... باز گند زدم. باهم رفتیم داخل و خوابیدیم. صبح که از خواب ناز بیدار شدم دیدم بهترین عکس کنارم نیست. بیرون رفتم. نون خریده بود و سفره صبحونه رو چیده بود. بهترین عکس صب بخیر... تازگیا بهترین عکس پروفایل پسرانه شدیا... و خندید.
رفتم سمت دستشویی. صبحونه رو که خوردیم محمد طبق معمول رفت دوش: | و منم پریدم تو اتاق و آماده شدم. گلدونارو از بالکن آوردم گذاشتم جلوی در. محمد از حموم بیرون اومد. بهترین عکس پروفایل میخوای تو برو پائین منم میام... سویچ رو از رو اپن چنگ زدم. دو تا گلدون برداشتم و رفتم سمت آسانسور. همه رو چیدم تو آسانسور. رفتم پارکینگ. باز هم دونه دونه بیرون و نزدیک ماشین روی زمین گذاشتم. با دقت گذاشتمشون صندلی پشت. سه تاش موند و علی رغم میلم مجبور بودم صندوق عقب جاشون بدم. در صندوق رو باز کردم و گلدون توی دستم رو گذاشتم کفش. چشمم خورد به یه عروسک خوشگل و یه جعبه کنارش... عرق سردی روی پیشونیم نشست... دستم رفت سمت جعبه ولی جرئت نکردم برش دارم... با صدای بهترین عکس پروفایل سراسیمه برگشتم. محمد: - بهترین عکس پروفایل پسرانه... مطمئن بودم چهره ام خیلی غیر عادی شده. با دقت نگاهم کرد.
بهترین عکس پروفایل پسرانه می خواستم
بله ؟... بهترین عکس پروفایل پسرانه می خواستم بگم صندوق عقب نذارشون... اومد جلو. به عروسک و جعبه نگاه کرد، بعد به من. دوتا گلدون باقی مونده رو برداشت. بهترین عکس پروفایل اون عروسک اینا رو بردار اینارو جا بدم... بارون، عطر نفسهات بهترین عکس دخترانه برداشتم. در صندوق رو بست و نشستیم تو ماشین. با این عکس العملش تقریبا برگشتم به حالت عادی. راه افتاد. عروسک و جعبه رو گذاشتم پشت. لبخند زد.: - اینا برای کیه ؟... نگاهم کرد و با همون لبخند گفت. محمد: - برای یه بهترین عکس های پروفایل خوشگل... با اینکه حرفشو شوخی می دونستم ولی یه جوری شدم.: - و اون کیه ؟... بهترین عکس پروفایل شما نمی شناسیش... لبخند زدم. دستشو آورد جلو و دماغمو کشید. بهترین عکس لب و لوچه ات رو اونطوری نکنا... به زور خندیدم.: - وا مگه چه شکلیم ؟..