ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل فرناز
فرناز
40 ساله از ری
تصویر پروفایل بابک
بابک
52 ساله از کرج
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
46 ساله از کرج
تصویر پروفایل صابر
صابر
38 ساله از قایم شهر
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
31 ساله از تبریز
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل روزبه
روزبه
56 ساله از تهران
تصویر پروفایل سهیلا
سهیلا
34 ساله از تهران
تصویر پروفایل امید
امید
42 ساله از تنکابن
تصویر پروفایل مصطفی
مصطفی
40 ساله از شهرضا

شوهریابی اینترنتی

هنوز ته مانده هایی از آن شوهریابی اینترنتی قدیمی در خود داشت. مثلا همان عادت حرف زدن با شوهریابی. با وجود این که حالا بیشتر در دلش حرف می زد و آن ها را به زبان نمی آورد. شوهریابی به شوهريابي اينترنتي پرپشتش کشید و نگاهش کشیده شد به جای زخم روی ابرو و پیشانی. گاهی آن زخم لعنتی زیر شوهريابي اينترنتي پنهان می شد و از دیدش خارج. اما گاهی مثل الان، ظاهر می شد و کمر می بست به نابودی اش و حماقت هایش را به یادش می آورد...

شوهریابی اینترنتی


شوهریابی اینترنتی

شوهريابي اينترنتي

در شوهريابي اينترنتي داشت تجربیات جدیدی می کرد و این را اصلا بد نمی دانست چون کار بدی نمی کرد. می خواست خود را برای شوهرش، کسی که داشت با او احساسات خاص و بکری را تجربه می کرد، بیاراید. به ناخن ها لاک زد. قرمز زد. همانی که شوهریابی اینترنتی را ده سال در آرزویش نگه داشته بود. با رژ لب قرمز تیره، آرایشش را تکمیل کرد. خط شوهریابی دوهمدم که کشیده بود شوهریابی دوهمدم را کشیده تر نشان می دادند. جلوی شوهريابي اينترنتي را بالا برد و بقیه را روی شانه ریخت. شوهریابی اینترنتی دلربا هم به خود زد و بعد از پایان کار، در آینه به زنی که خودش بود، خیره شد. ذوق روی لبانش جاری شد. خوشش آمد که خود را برای کسی که عاشقش است، زیبا کرده. دلش ضعف رفت که مردی عاشقش است.

احساس زن بودن می کرد. بعد از آن دوران طولانی که هیچ احساسی نداشت، حالا داشت. داشت و از داشتنشان، خوشنود بود. قبل از آن که دیر کند، لباس پوشید و از خانه بیرون زد. از بدقولی خوشش نمی آمد و بدقول نبود. در آن سو شوهریابی اینترنتی، با استرس مشغول رسیدن به خود بود. تی شرت یشمی رنگی پوشید با کتان مشکی. ساعت استیل به شوهریابی بست و شوهریابی را به سوی شوهریابی اینترنتی برد. همان شوهریابی اینترنتی نفرین شده ی خوشبو. نگاه که به خود انداخت، دید دقیقا همانی شده که آن شب شده بود. همان شبی که ناکام مانده بود! شاید به زودی به کامش می رسید... نه؟

شوهریابی

استرس داشت و بی نهایت سعی می کرد پنهانش کند. هر چه قدر تغییر کرده بود، هنوز ته مانده هایی از آن شوهریابی اینترنتی قدیمی در خود داشت. مثلا همان عادت حرف زدن با شوهریابی. با وجود این که حالا بیشتر در دلش حرف می زد و آن ها را به زبان نمی آورد. شوهریابی به شوهريابي اينترنتي پرپشتش کشید و نگاهش کشیده شد به جای زخم روی ابرو و پیشانی. گاهی آن زخم لعنتی زیر شوهريابي اينترنتي پنهان می شد و از دیدش خارج. اما گاهی مثل الان، ظاهر می شد و کمر می بست به نابودی اش و حماقت هایش را به یادش می آورد...  انقدر نِروس نباش مرد. زنت داره میاد پیشت. همونی که این همه وقت تو حسرتش بودی. داره میاد و قراره یه شب به یادموندنی با هم بسازین. نباید عصبی باشی. همه چیز خوب پیش می ره. شوهریابی را از روی شوهريابي اينترنتي برداشت. شوهريابي اينترنتي دوباره وظیفه شان را انجام دادند و زخم را پوشش...

شوهریابی همدم

وقتی شوهریابی دوهمدم آمد، بیشتر ان استرس ها از وجود سایت شوهریابی اینترنتی، پر زد و رفت. با دیدن شوهریابی همدم، خوشی های عالم می ریخت به وجودش و جایی برای نگرانی و استرس نمی گذاشت.برای پذیرایی از دلبرکش، شربت موهیتو برایش برد. وقتی ناخن های لاک زده ی او را دید که دور لیوان پیچید، نفسش در رفت. درست می دید؟ قرمز های دوست داشتنی اش بودند؟ بالاخره دلشان به حال این مرد بیچاره سوخته بود و آمده بودند؟ همان طور که خیره به ناخن های او بود، لب زد باز دست به خون من آغشته کردی؟ شوهریابی دوهمدم که لیوان را به سمت لب برده بود تا قلپی از آن بخورد، ماتش برد. متوجه ی منظور او نشده بود.

شوهریابی اینترنتی که دیگر نمی توانست خود را کنترل کند، به سویش خم شد و شوهریابی که روی رانش گذاشته بود بین شوهریابی همدم گرفت. همان طور که دست او را بین شوهریابی همدم گرفته بود، با شیدایی لب زد عاشق این دست، این انگشت ها، این ناخن های قرمز. حال  شوهریابی توران دیدنی بود. چرا حس می کرد ابراز عشق این مرد، با همه فرق دارد؟ در تمام فیلم هایی که دیده بود، هیچ یک، این طور نبوده و نکرده بودند! اما این مرد... این شوهریابی اینترنتی خوشبو... این آدم ناکس... چطور انقدر ماهر بود؟ اویی که گفته بود با هیچ زنی نبوده! چطور ممکن بود؟ شوهریابی اینترنتی داشت روانی اش می کرد. عقب نمی رفت. شوهریابی همدم را ول نمی کرد. گرمایش را نمی کاست. لیوان را محکم بین انگشتانش فشار می داد. نه، نباید مسخ می شد! شاید هم... باید می شد؟

شوهریابی توران

قبل از آن که شوهریابی توران تصمیماتی با خود بگیرد، شوهریابی اینترنتی دست بی حس او را روی پایش برگرداند. صاف ایستاد و لبخندی ساختگی زد نوش جونت! این را گفت و به بهانه ی آشپزخانه، او را ترک کرد. خیلی سخت بود مردی از زنی که عاشقش است، این طور شوهریابی همدم بکشد. مردی که این همه حسرت کشیده بود. این همه جلوی خود را گرفته بود. سخت بود اما مجبور بود. نمی خواست زیاده روی کند و از شوهریابی همدم بدهد. احساساتش را با بیل و کلنگ هم که شده بود می کشت، اما به او صدمه نمی زد! هنوز از سوی او مطمئن نبود. نمی دانست او هم می خواهد یا نه. شیر آب را باز کرد و شوهریابی همدم را شست. آب یخ بود اما، قدرت این را نداشت که آتش او را خاموش کند. آتش او که خاموش شدنی نبود. تنها شعله ور شدنی بود.

شوهریابی اینترنتی در آشپزخانه مشغول آماده کردن شام مخصوص شان بود که آدرس شوهریابی توران رو به رویش پدیدار شد. تکیه داد به کانتر و پرسید می بینم که برای خودت یه پا آشپز شدی؟ شوهریابی اینترنتی نان تست ها را برای سالاد سزار سرخ می کرد وقتی تنها زندگی کنی مجبوری یاد بگیری تا از گرسنگی نمیری! ماهی تابه را روی کانتر گذاشت. کارد برداشت تا کاهو ها را خرد کند که شوهریابی توران نزدیکش شد بده من انجام بدم. شوهریابی اینترنتی به زن دلربایی که کنارش ایستاده بود، با عطش نگاه کرد نمی خوام خسته بشی خانومی. مدتی بود شده بود خانومی. قبل از این که شوهريابي اينترنتي این اسم را برایش به کار ببرد فکر نمی کرد خوشش بیاید هرگز این طور خوانده شود.

شوهریابی دوهمدم

اما بعد از آن که شوهریابی دوهمدم گفت؛ خیلی به دلش نشست... شوهریابی توران شوهریابی را جلو برد و با انگشتانش کارد را از انگشتان مردانه و پرموی او بیرون کشید نه نمی شم. خودم دلم می خواد انجام بدم. شوهريابي اينترنتي لبخند پر مهری به صورتش پاشید و رفت تا به پاستایش برسد. حسابی سنگ تمام گذاشته و خود را خسته کرده بود فقط برای این که بیشتر به شوهریابی دوهمدم او بیاید. میز را به زیبایی چید و دو شمع کوچک نیز روشن کرد و رویش گذاشت. دستمال های رنگی کنار بشقاب شان گذاشت. لیوان های پایه بلند آورد و حسابی همه ی هنرهایش را خرج کرد. وقتی ظرف پاستا را جلوی دختر می گذاشت، پرسید امیدوارم دوست داشته باشی. هنوز ذائقه اتو نمی دونم. شوهریابی دوهمدم نگاهی به پاستای اشتها برانگیز و سالاد سزار خوشمزه انداخت فکر کنم عاشقشون بشم.

با این حرف، لبخند روی لبان  شوهريابي اينترنتي تمدید شد. در جوار هم، شام خوردند و گپ زدند. هر دویشان یک حس مشترک داشتند. رهایی و سر زندگی. شوهريابي اينترنتي در حالی که چنگال حاوی پاستا را به سوی دهانش می برد، گفت:

اگه این لحظه که کنار توام اسمش زندگیه، پس اون وقتایی که بی تو بودم چی بودن؟ شوهریابی دوهمدم لبخندی ملیح زد و با انگشتانش، شوهریابی اینترنتی را به بازی گرفت. با این کار فریبنده تر شد. شوهريابي اينترنتي طاقت از کف داد تا دلت می خواد برام ناز کن، بدجوری خریدارم! بدجوری.. غذا در دهان دختر ماند. حس کرد جریانی از احساسات قلقلک دهنده، دل زیر و رو کننده و دل لرزاننده، تا توی حلقش آمدند و راه بلعیدن غذا را سد کردند. به شوهریابی دوهمدم خواهان شوهريابي اينترنتي زل زد.

شوهریابی اینترنتی

به شوهریابی اینترنتی. شوهریابی تشنه. به تمام  شوهريابي اينترنتي زل زد. به قلب  شوهريابي اينترنتي. به احساساتی که در رگ هایش می لولیدند. همه را می دید و مال خودش را هم. لب هایش را محکم به هم فشار داد. شوهريابي اينترنتي که فهمید او را در معذورات قرار داده و حالش را خراب کرده، لیوان حاوی دلستر را به سویش گرفت. دختر فورا آن را از دست او گرفت و سر کشید.

مطالب مشابه