..سرش ثبت نام وام ازدواج سال ۹۵ بود و هیچ جوابی بهم نداد. ادامه دادم.: - کسانی که وام ازدواج نگرفته اند سال ۹۵ من جنبه مثبتش رو در نظر گرفتم.. . فکر کن بری بهش بگی و اون نخوادت.. . باهات بد حرف بزنه.. . اون پسره وام ازدواج سال ۹۵.. . هر چی بری طرفش ازت دور تر میشه.. . این یه قانونه که برای همه مردای اطرافت صدق میکنه.. . به جز همسرت.. . کسانی که وام ازدواج نگرفته اند سال ۹۵ ذاتن اینطوری خلق شدن.. . باید ناز بکشن.. . باید انتخاب کنن.. . مرد ذاتا انتخابگره.. . اگه بفهمه انتخاب شده شاید یکی دو روز بگه وای عجب.. . چه باحال.. . ولی بعد یه مدت خوردت می کنه.. . ثبت نام وام ازدواج سال ۹۵ می کنن.. . می تونی از هر کی دوست داری بپرسی.. . فقط و فقط ابراز محبت به همسره که بدون هیچ مالحظه ای خوب و عالیه.. . فقط آه کشید. : - وام ازدواج سال ۹۵. .. من به خاطر خودت می گم. .. من دوستت دارم. .. نمی خوام تو حال بدتری ببینمت. ..
بشین ثبت نام وام ازدواج سال ۹۵ کن
ثبت نام وام ازدواج سال ۹۵ به من چیزی نمی شه. .. بشین ثبت نام وام ازدواج سال ۹۵ کن. .. چرا خودت بری جلو ؟. .. چرا نسپاری به ؟. .. سرشو به نشونه تائید حرفام تکون داد. : - قانع شدی یا می خوای دیگه ساکت شم و مامان بزرگ نباشم؟. .. وام ازدواج سال ۹۵: - نه خب راست میگی. .. حق با توئه. ..: - حاال بخند. .. بذار خندون بریم پیش بچه ها و ببینیم چیو انقدر با لذت می خوندن. .. لبخند زد. از سر ناچاری. در آفیس رو باز کردم. : - فقط بسپار به. .. رفتیم داخل. بچه داشتن از خودشون پذیرایی می کردن. برای من و مبلغ وام ازدواج سال ۹۵ هم جا باز کردن و همگی نشستیم و مشغول رمان شدیم. ین روزا دستمون یکم خالی بود. تا بعد از ظهر نشستیم پای رمان تا تمومش کنیم. نوبت نوبتی می خوندیم. ..
می خندیدیم. .. غصه می خوردیم. .. راست می گفتن. .. قشنگ بود. .. عصر محسن اومد دنبالم و با هم برگشتیم خونه. سر سفره شام نشسته بودیم و طبق معمول بحث های مربوط به خانواده که مامانم پرسید. مبلغ وام ازدواج سال ۹۵ فردا هم می خوای بری دانشگاه ؟. ..: - آره. .. چطور مگه ؟... مامان: - کسانی که وام ازدواج نگرفته اند سال ۹۵ یکم زودتر بیا. .. نهایتا دیگه تا ظهر بیا. ..: - جایی می خوای بری؟. .. مامان: - می خواد برات وام ازدواج سال ۹۵ بیاد. .. از تعجب نزدیک بود شاخ در بیارم!!! : - خواستگار ؟. .. کی مارو شناخته به این زودی ؟. .. خندید. مبلغ وام ازدواج سال ۹۵ دیروز که رفتیم خونه قدیمی از انبار تابلوها رو برداریم، یه کاری پیش اومد یکم بیشتر موندیم. .. بعد یه خانمه اومد. .. نگو اومده بود خواستگاری. ..
کسانی که وام ازدواج نگرفته اند سال ۹۵ کلی اصرار کرد
گفتم نه ما دیگه اینجا نیستیم و این حرفا. .. گفت عیبی نداره پسرم منم کارش تو تهرانه. .. کسانی که وام ازدواج نگرفته اند سال ۹۵ کلی اصرار کرد گفت دخترتونو به من معرفی کردن خیلیم تعریفشو کردن من بیام ببینمش. .. منم گفتم امروز و فردا که نمیشه. .. مبلغ وام ازدواج سال ۹۵ تشریف بیارید. .. آدرس و اینا رو گرفت، فردا عصر قراره بیان. .. درونم متالطم شد.