ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل هلیا
هلیا
37 ساله از شیراز
تصویر پروفایل پریا
پریا
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل نوید
نوید
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد جواد
محمد جواد
22 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
44 ساله از کرج
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل علی
علی
52 ساله از کرمان
تصویر پروفایل نگار
نگار
27 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمدجواد
محمدجواد
38 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل الهه
الهه
37 ساله از شیراز
تصویر پروفایل امیر علی
امیر علی
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل الهام
الهام
25 ساله از رودبار

وام دانشجویی ازدواج ایرانی

وام ازدواج دانشجویی دانشگاه تهران عطر نفسهات _ وام ازدواج دانشجویی علوم پزشک تونیک و دامن پوشید. روسری سر کرد. جلوی آئینه ایستاد تا روسریشو تنظیم کنه.

وام دانشجویی ازدواج ایرانی - وام دانشجویی


تصویر وام دانشجویی ازدواج ایرانی

بارون، عطر نفسهات _ وام دانشجویی ازدواج خندید. دستم رو کشید و نشستیم روی زمین.: - آخه چطوری؟.. . آشنا بودین با هم؟.. . سرشو به چپ و راست تکون داد و نچی کرد. وام ازدواج دانشجویی دانشگاه تهران مث یه معجزه.. .: - به خاطر همین بود که قصه زندگیتو برام نمی گفتی؟.. . تایید کرد.: - وام دانشجویی ازدواج نامردی... عاطفه: - اِوا.. . می خواستم اگه فهمیدی برات بگم.. . زدیم زیر خنده.: - خب میشه حاال برام بگی؟.. . عاطفه: - قصه زندگیم... داستان یه دختر نوزده ساله است، که مثل بچه ها عاشق یه خواننده اس... چون از لحاظ روحی و فکری اون رو خیلی شبیه خودش می بینه... یه حسه آشنایی نسبت بهش داره... و وام ازدواج دانشجویی دانشگاه می کنه... ولی حتی جرئت نداره اونو از بخواد... بعد یه مدت می فهمه که اون خواننده متأهله... با اینهمه محبتش از سرش نمیفته... بگذریم... نمی دونم چرا، همچین لطفیو می کنه و اون دخترو به بزرگترین آرزوش...

وام ازدواج دانشجویی علوم پزشک محال بوده می رسونه!

که وام ازدواج دانشجویی علوم پزشک محال بوده می رسونه! . . . و می بینه چقد خواسته اش فراتر و زیباتر از رویاهاش بوده.. . ولی آسون به دست نیومد محدثه... اینطور نبوده که فقط وام دانشجویی ازدواج کنم و بشه... خودمم قدمایی برداشتم تا منو بشناسه... من یه کتاب نوشتم و براش کلی زحمت کشیدم و از سر محبت از سروده هاش استفاده کردم... این یک قدمم بوده... اگه اینکارو نمی کردم شاید هیچوقت نداشتمش... ولی باز با این نیت نبوده که به گوشش برسه... به گوشش رسوند... و من قدم بعدی رو برداشتم... که خیلی خطرناک بود... سرِ همه عمرم معامله کردم... ولی باز بهترین رفیقم، همراهم بود و یه شکست حتمی رو... با لطفِ بی نهایتِ خودش، به یه پیروزی بزرگ تبدیل کرد...

و از یه عشق واهی یه عشق واقعی ساخت... سکوت کرد. من هنوز به طور کامل از هنگ خارج نشده بودم.: - وام ازدواج دانشجویی دانشگاه چیزایی دستگیرم شد... ولی نه وام ازدواج دانشجویی دانشگاه کامل... عاطفه: - همه چیزو با جزئیات بعد می فهمی... از جا بلند شد و رفت سمت کمد! : - اینجا اول اتاق من بود! . . . تمام لباسا و وسیله هایی که دفعه اول از زنجان آوردم اینجاست...! وام ازدواج دانشجویی دانشگاه تهران عطر نفسهات _ وام ازدواج دانشجویی علوم پزشک تونیک و دامن پوشید. روسری سر کرد. جلوی آئینه ایستاد تا روسریشو تنظیم کنه. عاطفه: - من برم بیرون سالم و احوالپرسی کنم... ازشون پذیرایی کنم برگردم... ببخشا. برو خانوم نصر... خندیدیم. چادر شیری رنگی با گل های خوشگل سرش کرد و از اتاق بیرون رفت. وام ازدواج دانشجویی علوم پزشک رو باز کردم و یک بار دیگه با کلیپس جمعشون کردم. از روی زمین بلند شدم و قاب عکس رو باز هم میون دستام گرفتم.

وام دانشجویی ازدواج باید روزای سختی رو گذرونده باشی

این بار دقیق، کل عکس رو نگاه کردم.: وام دانشجویی ازدواج باید روزای سختی رو گذرونده باشی... به حالت اول گذاشتمش سر جاش. یه اتاقی با ترکیب قهوه ای سوخته. لبخند زدم. عجب دنیایی.. . من االن تو خونه یه خواننده بودم! و همسرش تنها دوستم توی وام ازدواج دانشجویی دانشگاه تهران شهر بود! و همه ماجراهم کامال اتفاقی بود... فقط به خاطر یه جعبه لیوانی که از دستم سر خورد و شکست... وام ازدواج دانشجویی دانشگاه اونروز وام ازدواج دانشجویی علوم پزشک راه خودشو می رفت و شاید اصال با هم ارتباطی نداشتیم! لبخند بزرگتری زدم. علتشم حرفای مامان بود. شوهرش خییییلی آشنا بود محدثه.. . انگار دیده بودمش قبال.. . به چشمم خیلی وام ازدواج دانشجویی دانشگاه تهران اومد.. .: - صداشم خیلی خوب بود محدثه.. . "

مطالب مشابه